با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
سلام عشقم... خوبی نفسم... خوش میگدره زندگی ... یادت هست هستی ام... آخرین سنگ را که میگذاشتند... آخرین باری بود که من و تو همدیگر را که میدیدیم ... آنوقت تو چه حالی داشتی؟ من که نفسم بند آمده بود... وقتی اطراف سنگ ها را گل مالی میکردند... انگار داشتند قلبم را گل میگرفتند... شب تا صبح کنار قبرت نشسته بودم... هر چه میگفتم جوابی نمیدادی...چرا نفسم؟ گفتند دعای وحشت بخوان... اما من که پیشت بودم گلم...چرا وحشت کرده بود... تا صبح توی ماشین کنار قبرت خوابیدم... خواب که نه...غم بود و اندوه و گله از خدا... حالا حس میکنم...دیگه حسی ندارم به زندگی... حس میکنم قلبی تو سینه ام نیست...